یاد : یادهائی از دوره های ...

یاد : یادهائی از دوره های ...

یادداشتهای روزانه ی وبنویس : ببین ! ، بیندیش ! ، بگو ! ، بنویس ! . ,و نیز خاطرات نویسنده
یاد : یادهائی از دوره های ...

یاد : یادهائی از دوره های ...

یادداشتهای روزانه ی وبنویس : ببین ! ، بیندیش ! ، بگو ! ، بنویس ! . ,و نیز خاطرات نویسنده

زبان سرخ


زبان سرخ


ببین !میدانی چرا کارهایمان نمی گیرد ؟از مغازه زدن تا معلمی کردن و... و اگر هم می گیرد درست نمی گیرد ...چون حدٌ و اندازه خود را نمی شناسیم . بچٌه همسایه مان که بگمانم سیزده چهارده ماهه است را خیلی دوست دارم . هروقت میبینمش میگویم : لُپت را بخورم ! و او هم پاسخ می دهد : نتونی ! ( یعنی نمیتوانی ! ) برایم رجز می خواند !...

حالا او خیلی بچٌه است و متوجه نیست . یچه های بزرگتر توی مدرسه دائما" نه در درس و ورزش و هنر ، بلکه در چیزهای دیگر ! رقیب و رقیب بازی در میآورند و همین که از رقیب عقب می افتند اگر زورشان رسید یقه اش را میگیرند یا چند تا فحش آبدار نثارش می کنند . خبرش را دارم ! ...

این ها بچٌه اند ، کارگرهایمان هم تاحدودی ... کارمندهایمان هم تا حدودی ...

یادم نمی رود یک سال مثلا" استاد برنامه ریزی دانشگاه علٌا مه طباطبائی شده بودم که چندنفر از همکلاسان و دوستان و آشنایان سابقم هم در آنجا مثلا" استاد بودند . همان روزهای اوٌل از یکیشان پرسیدم : دکتر ... را ندیدی ؟! چشم غرٌه ای به سوی من رفت و با تمسخر گفت : دکتر ؟!!! ، از تو تعجب مبکنم  : بگو دکتر از روی بخار شکم ! دکتر قالیچه ای ! به گاو میگوید افلاطون ! به اندازه گوساله هم نمی فهمد ؛ خیلی پررو است همین روزها دهنش صاف می شود . شروع کردم به نوشتن ! گفت چی را یادداشت می کنی ؟! . گفتم حرفهای تو را که مثلا" استاد تعلیم و تربیت و جامعه شناسی کشور هم هستی ! ..

گفت توی این جامعه به جز با فحش دادن و رجز خواندن و خالیبندی کارت پیش نمی رود ! خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو ! . من به پسرم هم فحاشی و خالیبندی را یاد می دهم که در چنین جامعه ای بتواند گلیم خودش را از آب بکشد .....

در مقابل حارجی ها هم همین کارها را میکنیم که ...

حالا فرض کنید میخواهیم به یک تجارتخانه خارجی قالی بدهیم و مقابلش ماشین ساخت  کامپیوتر بگیریم  به نفع هردو طرف ! ( بُرد - بُرد ) ، امٌا وسط چانه زنی ها به این نتیجه برسیم که یک کمی اجحاف می کند و قرار برای بقیه مذاکرات را میگذاریم برای فردای آن روز ، و... همین که دوقدم از ش دور شدیم و در حالی که خودش هم بشنود بگوئیم : این حقٌه باز نتوانست از ما کلاهبرداری کند ! کور خوانده است ! پدری ازش در بیاوریم که ...

حال آنکه خدائیش به کامپیوترهایش نیاز داریم قیمتشان هم چندان بد نیست و شاید : با « اخلاق خوش » تخفیف هم بگیریم .. به علاوه که قالی های باد کرده مان را هم میخرد :

اخلاق خوش 

شخصیٌت 

فرهنگِ آموزش بزرگی و آقائی به دیگران !

فحش دادن و رجز خواندن علم و هنر نیست ؛ از هر بچه ای هم برمیآید ؛ امٌا :

زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد ! یا لااقل این گوش را یا آن گوش را ...

و هیچٌی که نه ؛ آبرو را ! ... و شانس یک خرید و فروش خوب را ... مگر اینکه اصولا" قصد خرید و فروش نداشته باشیم و به منظوری دیگر ...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.