یاد : یادهائی از دوره های ...

یادداشتهای روزانه ی وبنویس : ببین ! ، بیندیش ! ، بگو ! ، بنویس ! . ,و نیز خاطرات نویسنده

یاد : یادهائی از دوره های ...

یادداشتهای روزانه ی وبنویس : ببین ! ، بیندیش ! ، بگو ! ، بنویس ! . ,و نیز خاطرات نویسنده

خاطره نویسی حقیر فقیر سراپا تقصیر !


خاطره نویسی حقیر فقیر سراپا تقصیر !


دروغ هم باشد نفعی آنچنانی برای من ندارد !

می خواهید بخوانید ، نمیخواهید نخوانید !

مگر دنبالتان آمده ام که بیائید بخوانید ؟

نخوانید خودتان ضرر می کنید !

میدانم باورتان نمی شود ؛ ولی خوب ! نشود ! این روز ها همه دروغ میگویند و اگرهم بگوئی دروغ میگوئی ناراحت می شوند و مثل جنابخان قسم میخورند که « به جان خودم ! » و حُسنش این است که از بس همه هم به دروغ شنیدن عادت کرده اند و به اصطلاح لای سبیل می گذارند ، « عادت » شده است و به نوعی « نان قرض دهی ! ». فلانی با وجود اینکه میداند که همه ی حرفهای بهمانی دروغ است نه تنها با دقت و حوصله به حرفهایش گوش می دهد ؛ بلکه تکٌه به تکٌه آنچه را که برایش مسلٌم است که دروغ است با علامت سر و حتی با گفتن کلمه ای یا جمله ای تصدیق و تائید می کند و بعد نوبت به بهمانی می رسد که دروغهایش را بگوید و هردو از این معامله تهاتری که یعنی پایاپای به شدٌت راضی که اوقات فراغتشان را گذرانده اند یا حتی بخشی از کار روزانه اشان را انجام داده اند !

- دروغ

- تهمت

- افتراء

- غیبت

و امثال اینها درست است که نهی شده اند و تقبیح و بالاتر از تقبیح که گفته اند « دروغگو دشمن خداست » یا « الغیبت اشدٌ من الزناء » . امٌا امروز به دور از هرمردم شناس و هرجامعه شناسی حتی هر آدم عادی هم می داند که تقریبا" همه ی اینها در جامعه ما « عادت اجتماعی » و بنابر این « هنجار » شده اند ؛ و شما هم « خواهی نشوی رسوا ؟ همرنگ جماعت شو ! » ؛ امٌا وای به اینکه یکی از بیرون به ما بگوید دروغ می گوئید ! . میگوئیم مسلمان نیستی !

... و در این وسط یکی هم پیدا می شود که به اصطلاح در عالم روشنفکری میگوید سید جمال الدین اسدآبادی گفته است که :

در شرق رفتم اسلام دیدم مسلمان ندیدم ؛ در غرب رفتم مسلمان دیدم اسلام ندیدم !

و حالا همین سیٌد که در افغانستان به دنیا آمده و در آنجا و هندوستان و ترکیه و مصر و فقط مدتی کم در ایران زندگی کرده اصلا" اسدآباد همدان را ندیده چه رسد به اینکه در آنجا به دنیا آمده باشد ! وما لقب اسد آبادی به او بدهیم ....

وای به حال آن کسی که به ما بگوید « جامعه دروغگویان » !

چه بسا اگر دوکلمه هم راست بگوئی و راست بنویسی از حسادت یا هرچیز دیگر خواهند گفت که دروغ گفته است و دروغ نوشته است و  

تخصص ما در « حرف زدن » و تولید حرف است و در حرف هم بنا به دروغ و خالیبندی و مثلا" به نفع خود که اگر انسانِ غربیِ نفع طلب نفع خود را در تولید و تولید بیشتر و بهتر و آنهم براساس علم می بیند ما نیز در کاپیتالیسم حرٌافیمان نفع طلب هستیم منتهی بر اساس حرف و خیال و توهٌم ؛ و نتیجه اش هم همین پیشرفت های شایانی است که می بینیم ! ؛ اگرچه معدودی هم با خالیبندی و سعایت و امثال آنها به چیزک هائی رسیده اند .

البته خود ما هم در هر دروغی به دنبال نفع نیستیم چرا که دروغگوئی هزینه ای ندارد که حالا حتما" به دنبال فایده اش هم باشیم ! دروغ شیرین است و غالبا" برای خود بزرگ نمائی که آنهم میدانیم که در اکثریت قریب به اتفاق این ثمر را هم نخواهد داشت .

بنظر شما روزانه در وبسایت ها و وبلاگ ها چقدر دروغ گفته می شود و درج می شود و منعکس ؟ ...

حالا من خاطراتم را مینویسم و گاه خاطراتی از چهارسالگی خود که برخی باور نمی کنند و چه باک ؟ بنده که بابت آنها نه پول میگیرم و نه پست و نه پ... الحمدالله حافظه ام بسیار بسیار خوب است ، از حدود بیست سالگی به دلیل اشتیاق به مردم شناس شدن و خاطره نویسی خواه نا خواه بارها خاطراتم را در ذهنم مرور کرده ام و نسبت به صحٌت تقریبا" صد در صدی آنها مطمئن هستم . حالا شما که حافظه ات خوب نیست ، حسادت می کنی ، تنبل در نوشتن هستی ، قلم نداری و هرچیز دیگر برو پیش این و آن تکذیب کن !. (1)

هفتاد سال دارم . بیش از ده هزار مطلب نوشته ام ؛ و بازهم مینویسم ... چنانکه عقلا و پژوهشگران راستین آینده هم بر آنها صحٌه بگذارند انشاء الله ...

و امٌا شما :

میخواهی باورکن ! میخواهی باورنکن !

میخواهی بخوان ! میخواهی اصلا" نخوان !

امٌا اگر خواندی مطمئن باش که درست میخوانی .... 

(1) . فقط گاهی برخی از دوستان داستانهای کوتاهم را با خاطراتم اشتباه میگیرند .