زن خوب = بهترن گل جهان = گرانترین جواهر ...
هیچ وقت جدول حل کرده اید . جدول سازها یک اصطلاحات خاصی در باره برخی از اسامی دارند ؛ از جمله در باره « زن » می گویند رئیس خانواده ( بگذریم که برخی از خانم ها در اسرع وقت شروع می کنند به ورشکست کردن آقا و تا این « وظیفه » ؟ خود را انجام ندهند دست بردار نیستند ...
کار مند باز نشسته ای مثل من که پس از حدود بیست سال تحصیلات عالی دز زشته های مختلف و چهل - چهل و پنجاه سال کار و دختر و پسر داماد و عروس نکرده همبشه هشتش گرو نه است اگر شانس بیاورد دارای یک زن خوب و زندگی کن ، و در واقع رئیس اقتصاد خانواده ، می شود که الحمد لله والمنٌة بنده چنین شانسی را داشته ام .
امٌا با تاسف به حال نظام اجتماعیمان ... در تمام جهان ؛ و باصطلاح کلٌ بشریت که زنان به قدر کافی قدر شناخته نیستند .
خانمم دوازده - سیزده کیلو انار خریده است به کمی بیش از 12000 تومان
حدود 5 - شش ساعت وقت صرف تهیه ربٌ انار کرده است
سه کیلو ربّ انار عالی ، تمیز و خالص بدست آورده است ؛ هرکیلو بدون توجه به ارزش کار ، چهارهزارتومان ...
ربٌ انار بازاری کیلوئی گویا 15000 تومان است .
از نظر اقتصادی :
ایشان یک کار واقعا" اقتصادی انجام داده است در خدمت خانواده و شاید ، به مصداق « قطره قطره جمع گردد » ، در خدمتِ تمام ملٌت حال آنکه بنده که دکترای اقتصاد ندارم و فقط تقریبا" دارم ؛ امٌا مطمئن نیستم که ، بالنسبه ، یکهزارم این هم توانسته باشم در مدت خدمت به عنوان استاد آموزش عالی یا کارشناس و مسؤول در سازمان مدیریت یا وزارت اقتصاد یا وزارت بازرگانی به اقتصاد ملٌت کمک کنم ! .
از نظر اجتماعی :
جایگاه زن خانه دار در ایران شناخته شده نیست و قدرشان را نمی دانیم . قدرشان را بدانیم و حرمت بیشتری قائل باشیم .
از نظر فرهنگی : اقتصاد مقاومتی و به نوعی بهره وری یعنی همین ! و که :
از نظر سیاسی :
می تواند به به استقلال بیشتر و عزت و سربلندی ایران و ایرانی کمک کند .
من که باورم نمی شود.
من که از خانه چندان بیرون نمی روم ؛ امٌا درست مقابل در ساختمان ایستاده اند به گفتگو و بنده هم طبیعتا" می شنوم .
می گوید : در اخبار می گفتند که وضع اعتیاد ، به خصوص به قرص های روانگردان ، در ایران به مرحله ای بسیار بسیار بحرانی رسیده است و از جمله فیلمی در مجلس نشان داده اند که یک معتاد ابتدا پدر و مادر خود را می کشد ! و بعد هم به نزدیکان خود تجاوز می کند !
به آپارتمانمان که بر می گردم یواشکی با خود میگویم :
- لابد فیل سینمائی بوده است که فیلمبردار به جای جلوگیری از قتل و تجاوز کار خودش را انجام می داده است ؟! ....
- بیش از یک ربع قرن است که هرساله میگویند وضع بسیار بحرانی تر شده است !
- دوباره فصل بودجه گرفتن شده است ..
انتقاد بر همه انتقادات در برنامه ریزی است
اولا" که خدا رحمت کند غلامحسین مظلومی را . روحش شاد که 40 - 50 سال پیش بارها با گل زدن برای تیم ملی ما را شاد کرد .
و امٌا بعد ؛ یعنی ثانیا"
داشتم می گفتم که در فوتبال مقابل کره تقریبا" فقط دفاع می کردیم و برنامه نداشتیم . اصل بر چیست ؟
- برنامه
از کودکی به بچه مان طبق برنامه شیر می دهیم ، طبق برنامه میخوابانیم ، طبق برنامه واکسن می زنیم ؛ مدرسه که می رود طبق برنامه به آنجا می رود ، طبق برنامه درس می خواند ، طبق برنامه امتحان می دهد ؛ و امٌا بعدا" برنامه را رها می کند !!! . بزرگترین مسئله ما این است که برنامه ای برای برنامه آموزی و برنامه ریزی نداریم . کتاب اصول برنامه ریزی بنده را خوانده اید ؟ ( به این میگویند فرصت طلبی وبلاگنویس برای تبلیغ کتاب خود ! ) .
آنوقت از سایر مربیان تا منتقدین حرفه ای ! و معتاد به انتقاد تا گزارشگران رادیو و تلویزیون می گویند هماهنگی نداریم ؛ خیلی مهم است :
- هماهنگی
هرچه هم سازماندهی ما ، یعنی ارنج تیم ، خوب باشد بدون برنامه ریزی و هماهنگی حتی در دفاع هم خوب عمل نمی کنیم . امٌا اگر برنامه باشد ، ارنج خوب و به حد کافی جوان و دونده هم باشد ، هماهنگی هم باشد و به خصوص اراده ی بردن هم باشد می شود بردهائی شیرین یا لااقل ارائه فوتبالی تماشاگر پسند .
در کلٌ جامعه هم همینطور است ... کسی خلاف این را بگوید یا عقب مانده ی ذهنی است یا « متوهٌم » !
آقای متوهم را یادتان می آید ؟
فوتبال فقط یک بازی نیست، یک جامعه است ، یک دنیا است
اسم من علیرضا ست . ثقریبا" هفتادساله ام ( نه ! زیبا نیستم ! ) . حدود 19 سال دانشجو بوده ام . قریب 50 سال کار کرده ام . عاشق فوتبالم . اِشکالی داره ؟! . لهو و لعب ( بود ! دیگر نیست ! ) ؟ . فوتبال نه فقط یک ورزش ، بلکه یک تفریح سالم و بنابر این از هردو نظر « سازنده فیزیکی » انسان است ( اگر چه هرگز به همینجا ختم نمی شود ) به شرط آنکه خود انسان بازی کند . امٌا از نظر من هم که یک پژوهشگر اجتماعی هستم اشانتیونی گویا در بررسی جامعه ها است ؛ حتی از لحاظ مفاسد اقتصادی : فوتبالِ یک جامعه ، نما و نمونه ای از کلٌ آن جامعه است . ( گرفتید ؟ ) .
بازی دیروز فوتبال بین ایران و کره را دیدید ؟ . با اینکه از نظر امتیازات عمومی و به خصوص زمین ، آب و هوا ، وبه خصوص تمشاگران پر حرارت ایرانی که کره ای ها بهشان اشاره می کردند در آوانتاژ کامل بودیم با دفاع شروع کردیم !!! . قبل از مسابقه ، حریف را حسابی آگراندیسمان کرده بودیم ! که کره است ! و برای انتقام می آید ! و از غولی که خودمان از کره ساخته بودیم می ترسیدیم ؟! . به جای اینکه با اینهمه آوانتاژ از همان ثانیه اوٌل شروع کنیم به حمله و سعی به چندتا گل زدن ، به دفاع برخاسته بودیم ! . این دیگر چه مرضی است که گریبان فوتبال ما را چسبیده است ؟! .
اعتماد به دیگران نداریم . اعتماد به یکدیگر نداریم . اعتماد به نفس هم نداریم ؟! دچار نوعی خود کم بینی « خطرناک » اجتماعی ( در عین خود بزرگ بینی های فردی ... ) ...
آنقدر که به فکر باخت و مصیبت و گریه هستیم به فکر برد و به گریه انداختن رقیب یا طرف مقابل خود نیستیم ....
خوب ، الآن ساعت 24 شده است و من باید بروم قرصهایم را بخورم . فعلا" شب به خیر .
خجالت میکشم
بیحالم ؛ امٌا سلام !
درفرانسه که بودم مدتی رفته بودم به شهر اکس - آن - پرووانس که مردم شناسی بخوانم . یک روز در فروشگاهی بزرگ تعدادی از این دانشجویان ایرانی را دیدم که با دیدن خانمی با قیافه اشرافی در این فروشگاه بزرگ وی را به یکدیگر نشان می دادند و او هم متوجه شده بود ! یکیشان چیزی به وی گفته بود و وی پرسیده بود مسن تر از همه شما کیست که مرانشان داده بودند در حالیکه با آنها نبودم ؛ و به بنده اشاره کردند که بیا ... و یواشکی به من گفتند زن احمد شاه قاجار است .
آن خانم فرانسوی که برخلاف تصور آنها فارسی را بسیارخوب می فهمید و خوب صحبت می کرد لبخندی زد و گفت : بله ، من فرانسویم و آخرین همسر احمد شاه قاجار هستم . ایرانی ها را دوست دارم و به همین دلیل میخواهم خواهش کنم اصولا" در فرانسه کاری نکنید که شک پلیس را بر انگیزید ؛ و الٌا..
و وقتی متوجه شد که میخواهم در فرانسه دکتری مردم شناسی بخوانم ؛ گفت بیا در باره مردم ایران چند خصلت را برایت بگویم . آنگاه چند خصلت را بر شمرد که سایرین خندیدند و من ناراحت شدم ؛ از جمله چیز هائی مثل زیاده خواه ، تنبل ، مفتخور ، چشیده خور بدتر از میراث خور ، همیشه طلبکار ، نمک نشناس ، و ... که دیروز به یاد گفته هایش افتادم :
داشتم شعرهای ناصر خسرو را می دیدم که یکی را برای وبلاگ تعزیه ام انتخاب کنم . به این شعر رسیدم :
مردم سفله بسانِ گرسنه گربه گاه بنالد بزار و گاه بخرٌد
تاش گرینه بداری و ندهی چیز از تو چو فرزند مهربانت نبرٌد
راست که چیزی بدست کرد و قوی گشت گر تو به او بنگری چو شیر بغرٌد