یاد : یادهائی از دوره های ...

یاد : یادهائی از دوره های ...

یادداشتهای روزانه ی وبنویس : ببین ! ، بیندیش ! ، بگو ! ، بنویس ! . ,و نیز خاطرات نویسنده
یاد : یادهائی از دوره های ...

یاد : یادهائی از دوره های ...

یادداشتهای روزانه ی وبنویس : ببین ! ، بیندیش ! ، بگو ! ، بنویس ! . ,و نیز خاطرات نویسنده

یارانه


یارانه 


حالا 45500 تومان یعنی 18500 تومان و همین که بهمن شد لابد کمتر از 10000تومان ، پول یک مسواک یا یک خمیر دندان هم نمی شود ...

ابنکه یارانه جنسی را با آنهمه مسائل از کوپن خری و کوپن فروشی ، کوپن چاپ کنی ، و... جنس تعویض کنی ، جنس غیر لازم ارائه دهی ، جنسی را در جوارش بچپانی ، و...و...و... با یارانه نقدی تعویض کنیم ؛ و اینکه یارانه نقدی را هم فقط به مستحق هایش بدهیم تا انجا که من می دانم فکری از سالهای 1366 و 1367 بود که در مِسسه مطالعات  و پژوهشهای بازرگانی به مرحله ی مطالعات افتاد ؛ و بنده هم که آنجا استاد پژوهش بودم کاملا" موافق بودم .

شخصا" معتقد بودم چالش درآمدی گروه های کم در آمد از کمیته امدادی تا بهزیستی و حقوقبگیرانی زیر خط فقر ، بدون توجه به هیچ چیز دیگر با ثبت نام کردن صحیح و مستدل و تقاضای رسمی آنان  ، با پرداخت یارانه نقدی پر شود .

بودند اشحاصی که می گفتند پول یارانه ی مملکت متعلق به تمام مردم کشور است و بنابر این حق و عدالت حکم می کند که بین تمام مردم کشور هم بالسویه تقسیم شود ! .

دانشجوی بسیار بسیار عزیزی که در آن زمان به صورت پاره وقت در مؤسسه کار می کردند به تدریج رفتند شدند وزیر اقتصاد و ظاهرا" مسؤول امر ؛ حال آنکه اکثریت معتقدند خود همه فن حریف بینی احمدی نژاد چندان مسؤولیتی برای سایرین با قی نمی گذاشت ! و خوب یا ید ، شد آنچه که شد ! ....

..... به همه یارانه تعلق گرفت و میلیارد ها تومان پول مملکت بنام « یارانه » و نه « حقوق » ماهانه به جیب ثروتمندانِ دغل و گداصفت ، که برای یارانه ثبت نام کرده بودند ، سرازیر شد ؛ که به طور غیر مستقیم از جیب مردمان فقیر تر به خصوص حقوق بگیران کسر شد و با افزایش سریع قیمت ها که اگر از پنج و شش درصد ها بالاتر باشد سریع است ، انها را فقیر و فقیر تر کرد ! .

حالا یک خبر گزاری خبر داده است :

« کاهش قدرت خرید یارانه ۴۵۵۰۰ تومانی خانوار به ۱۸۵۰۰ تومان/ زمان حذف یارانه غیرنیازمندان است

در حالی سخنگوی دولت از عدم تغییر در نحوه پرداخت یارانه نقدی صحبت می‌کند و همه افراد فقیر، متوسط و مرفه یکسان یارانه دریافت می‌کنند که ارزش واقعی یارانه 45 هزارو 500 تومانی سال 89 به 18 هزار و 541 تومان در مهر ماه امسال کاهش یافته است . ».

نمی گویم که حالا به فرض هم یارانه غیرمستحقان را کسر کنید مگر چقدر تاثیر گذار می شود ؟ . آنهم با هزینه ای بسیار بالا برای این کار؟! ؛ عرض می کنم :

به تمام گروههای شناخته شده آسیب پذیر به جای 45 ، 90 هزارتومان بدهید .

به تمامی حقوقبگیران کمتر از 700 هزارتومان ، به ویژه در تهران ، هم ماهانه 90 هزارتومان بدهید.

حقوق کارمندان زیر خط فقر را نه با نرخ تورم امسال بلکه با توجه به تورمی که طی چند سال گذشته بر حقوق بگیران تحمیل شده است افزایش دهید .

با اضافه کردن قیمت « واحد جنس / قیمت به ریال » به کارتها ، قیمت ها را حتی الامکان بیش و بیشتر کنترل کنید .

 و تمام این هزینه ها را از بابک زنجانی ها طلب کنید . مگر تعدادشان کم است ؟!عزٌت زیاد ! .


زبان سرخ


زبان سرخ


ببین !میدانی چرا کارهایمان نمی گیرد ؟از مغازه زدن تا معلمی کردن و... و اگر هم می گیرد درست نمی گیرد ...چون حدٌ و اندازه خود را نمی شناسیم . بچٌه همسایه مان که بگمانم سیزده چهارده ماهه است را خیلی دوست دارم . هروقت میبینمش میگویم : لُپت را بخورم ! و او هم پاسخ می دهد : نتونی ! ( یعنی نمیتوانی ! ) برایم رجز می خواند !...

حالا او خیلی بچٌه است و متوجه نیست . یچه های بزرگتر توی مدرسه دائما" نه در درس و ورزش و هنر ، بلکه در چیزهای دیگر ! رقیب و رقیب بازی در میآورند و همین که از رقیب عقب می افتند اگر زورشان رسید یقه اش را میگیرند یا چند تا فحش آبدار نثارش می کنند . خبرش را دارم ! ...

این ها بچٌه اند ، کارگرهایمان هم تاحدودی ... کارمندهایمان هم تا حدودی ...

یادم نمی رود یک سال مثلا" استاد برنامه ریزی دانشگاه علٌا مه طباطبائی شده بودم که چندنفر از همکلاسان و دوستان و آشنایان سابقم هم در آنجا مثلا" استاد بودند . همان روزهای اوٌل از یکیشان پرسیدم : دکتر ... را ندیدی ؟! چشم غرٌه ای به سوی من رفت و با تمسخر گفت : دکتر ؟!!! ، از تو تعجب مبکنم  : بگو دکتر از روی بخار شکم ! دکتر قالیچه ای ! به گاو میگوید افلاطون ! به اندازه گوساله هم نمی فهمد ؛ خیلی پررو است همین روزها دهنش صاف می شود . شروع کردم به نوشتن ! گفت چی را یادداشت می کنی ؟! . گفتم حرفهای تو را که مثلا" استاد تعلیم و تربیت و جامعه شناسی کشور هم هستی ! ..

گفت توی این جامعه به جز با فحش دادن و رجز خواندن و خالیبندی کارت پیش نمی رود ! خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو ! . من به پسرم هم فحاشی و خالیبندی را یاد می دهم که در چنین جامعه ای بتواند گلیم خودش را از آب بکشد .....

در مقابل حارجی ها هم همین کارها را میکنیم که ...

حالا فرض کنید میخواهیم به یک تجارتخانه خارجی قالی بدهیم و مقابلش ماشین ساخت  کامپیوتر بگیریم  به نفع هردو طرف ! ( بُرد - بُرد ) ، امٌا وسط چانه زنی ها به این نتیجه برسیم که یک کمی اجحاف می کند و قرار برای بقیه مذاکرات را میگذاریم برای فردای آن روز ، و... همین که دوقدم از ش دور شدیم و در حالی که خودش هم بشنود بگوئیم : این حقٌه باز نتوانست از ما کلاهبرداری کند ! کور خوانده است ! پدری ازش در بیاوریم که ...

حال آنکه خدائیش به کامپیوترهایش نیاز داریم قیمتشان هم چندان بد نیست و شاید : با « اخلاق خوش » تخفیف هم بگیریم .. به علاوه که قالی های باد کرده مان را هم میخرد :

اخلاق خوش 

شخصیٌت 

فرهنگِ آموزش بزرگی و آقائی به دیگران !

فحش دادن و رجز خواندن علم و هنر نیست ؛ از هر بچه ای هم برمیآید ؛ امٌا :

زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد ! یا لااقل این گوش را یا آن گوش را ...

و هیچٌی که نه ؛ آبرو را ! ... و شانس یک خرید و فروش خوب را ... مگر اینکه اصولا" قصد خرید و فروش نداشته باشیم و به منظوری دیگر ...


امشب خوابم نمیبرد ...


امشب خوابم نمیبرد ...


« خوش آن کسی که کرٌ خر آمد ، الاغ رفت » ! . جنگ و جدل های ده ها ساله ایران با آمریکا و نوکران غربی و منطقه ای آمریکا سالهاست که زندگی را بر ما مردمان بیگناه تلخ کرده است ... و حال یکهفته ی به قول کشتی گیرها « نفس گیر » « مذاکرات خروخ از بن بست آهنین » !

خوش آن کسی که مذاکرات روی اعصابش راه نمی رود  و متوجه نمی شود که در یک شیب است و ادامه مذاکرات یعنی بازهم در شیب بودن و پائین و پائین تر رفتن الی یک سیر قهقرائی ؟! . 

تا کجا می توان تقریبا" بی جهت این شیب و فشار مداوم را تحمل کرد ؟ و اصولا" چرا ؟! . توهٌمات را کنار بگذاریم ...

اگر احساس را اصل بگیریم حق با آقایان رجز خوانِ موشکدار و موشک انداز ویژه است ... احساساتِ پاک است ، امٌا منطقی نیست و منصفانه هم نیست . چشم روی واقعیت ها می بندد ...

اگر انصاف را اصل بگیریم ؛ هرگز ِ هرگز ِ هرگز یک طرف قوی تر در مقابل یک طرف ضعیف تر کوتاه نمی آید ؛ توهٌم نداشته باشیم ...

اگر منطق را در نظر بگیریم اندکی عقب نشینی ( به قول مورخین قدیمی « مظفرانه » ! ) می توانست نه به معنی « شکست مقدمه پیروزی » ،  بلکه یک استراتژی و قدمی به عقب برای خیزی بلند به جلو باشد : استراتژی سرمایه گذاری برعلیه رقبا در منطقه که منافعی بسیار بیشتر از مضراتش داشت . نداشت ؟ .

امشب خوابم نمی برد ؛ یک « دلواپس » حالا دلش را با من عوض کرده است ! و حالا من دلواپس


زن خوب = بهترن گل جهان = گرانترین جواهر ...


زن خوب = بهترن گل جهان = گرانترین جواهر ...


هیچ وقت جدول حل کرده اید . جدول سازها یک اصطلاحات خاصی در باره برخی از اسامی دارند ؛ از جمله در باره « زن » می گویند رئیس خانواده ( بگذریم که برخی از خانم ها در اسرع وقت شروع می کنند به ورشکست کردن آقا و تا این « وظیفه » ؟ خود را انجام ندهند دست بردار نیستند ... 

کار مند باز نشسته ای مثل من که پس از حدود بیست سال تحصیلات عالی دز زشته های مختلف و چهل - چهل و پنجاه سال کار و دختر و پسر داماد و عروس نکرده همبشه هشتش گرو نه است اگر شانس بیاورد دارای یک زن خوب و زندگی کن ، و در واقع رئیس اقتصاد خانواده ، می شود که الحمد لله والمنٌة بنده چنین شانسی را داشته ام .

امٌا با تاسف به حال نظام اجتماعیمان ... در تمام جهان ؛ و باصطلاح کلٌ بشریت که زنان به قدر کافی قدر شناخته نیستند .

خانمم دوازده - سیزده کیلو انار خریده است به کمی بیش  از 12000 تومان

حدود 5 - شش ساعت وقت صرف تهیه ربٌ انار کرده است

سه کیلو ربّ انار عالی ، تمیز و خالص بدست آورده است ؛ هرکیلو بدون توجه به ارزش کار ، چهارهزارتومان ...

ربٌ انار بازاری کیلوئی گویا 15000 تومان است . 

از نظر اقتصادی :

ایشان یک کار واقعا" اقتصادی انجام داده است در خدمت خانواده و شاید ، به مصداق « قطره قطره جمع گردد » ، در خدمتِ تمام ملٌت حال آنکه بنده که دکترای اقتصاد ندارم و فقط تقریبا" دارم ؛ امٌا مطمئن نیستم که ، بالنسبه ، یکهزارم این هم توانسته باشم در مدت خدمت به عنوان استاد آموزش عالی یا کارشناس و مسؤول در سازمان مدیریت یا وزارت اقتصاد یا وزارت بازرگانی به اقتصاد ملٌت کمک کنم ! .

از نظر اجتماعی :

جایگاه زن خانه دار در ایران شناخته شده نیست و قدرشان را نمی دانیم . قدرشان را بدانیم و حرمت بیشتری قائل باشیم .

از نظر فرهنگی : اقتصاد مقاومتی و به نوعی بهره وری یعنی همین ! و که :

از نظر سیاسی :

می تواند به به استقلال بیشتر و عزت و سربلندی ایران و ایرانی کمک کند .


من که باورم نمی شود.



من که باورم نمی شود.



من که از خانه چندان بیرون نمی روم ؛ امٌا درست مقابل در ساختمان ایستاده اند به گفتگو و بنده هم طبیعتا" می شنوم .

می گوید : در اخبار می گفتند که وضع اعتیاد ، به خصوص به قرص های روانگردان ، در ایران به مرحله ای بسیار بسیار بحرانی رسیده است و از جمله فیلمی در مجلس نشان داده اند که یک معتاد ابتدا پدر و مادر خود را می کشد ! و بعد هم به نزدیکان خود تجاوز می کند ! 

به آپارتمانمان که بر می گردم یواشکی با خود میگویم :

- لابد فیل سینمائی بوده است که فیلمبردار به جای جلوگیری از قتل و تجاوز کار خودش را انجام می داده است ؟! ....

- بیش از یک ربع قرن است که هرساله میگویند وضع بسیار بحرانی تر شده است !

- دوباره فصل بودجه گرفتن شده است ..