یاد : یادهائی از دوره های ...

یاد : یادهائی از دوره های ...

یادداشتهای روزانه ی وبنویس : ببین ! ، بیندیش ! ، بگو ! ، بنویس ! . ,و نیز خاطرات نویسنده
یاد : یادهائی از دوره های ...

یاد : یادهائی از دوره های ...

یادداشتهای روزانه ی وبنویس : ببین ! ، بیندیش ! ، بگو ! ، بنویس ! . ,و نیز خاطرات نویسنده

سلام


سلام


اصلا" و ابدا" توصیه نمی کنم که بعد از ظهر ها بخوابید یا حتی مثل من پیرمرد چرت بزنید ! یکی از عوارضش این است که شب خوب خوابتان نمی برد و تا این ساعت بیدار میمانید ؛ بخصوص اگر باز نشسته باشید و مثل من نسبتا" بیکار . فارس نیوز راهم ابدا" توصیه نمی کنم که بخوانید . امٌا من ، به عنوان واعظ غیر متعظ ؟! ، همین الآن نگاهی به صفحه ی نخستش انداختم . در آخرین خبرش آورده است :

تحلیل روزنامه‌نگار آمریکایی از روند تعامل ایران و آمریکا

گرت پورتر: عدم کاهش تحریم‌ها، تهدیدی برای موفقیت مذاکرات هسته‌ای

زور است والله ! ما را تحریم کرده اند که « چرا ممکن است یک بمب اتم داشته باشیم » !

من که باورم نمی شود قضیه به همین سادگی باشد !

پس کشورهای دیگر هم باید همه انگلیس و فرانسه و امریکا را تحریم کنند که نه فقط یک ، بلکه خدا میداند چند بمب اتم حاضر و آماده دارند !

اصلا" چرا آمریکا سایر کشورهائی که بمب اتمی دارند را تحریم نمی کند و تقریبا" فقط یقه ما را چسبیده است ؟.

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی

که البته راه قوی شدن هم در توسعه است .

امٌا در عین حال این موضوع همه ی قواعد و مقررات و حتی همه « ایسم » ها را هم به بازی گرفته است . 

دنیا از همان روز نخست و خانواده بابا آدم فقط یک ایسم داشته است :

زوریسم !!


سلامت را ...


سلامت را ...


بلاگهای تخصصی پس از چندسال از شروع کار وضع بسیار بهتری می یابند . در کشورهای پیشرفته تر تا آنجا که من دیده ام یا بلاگ ها از همان ابتدا حالتی تخصصی داشته اند ؛ یا شانس داشته بر حسب جامعه پیشرفته خود به تدریج چنین حالت و مزیتی یافته اند . البته یک مقدار هم به تخصص بنیانگذاران بلاگ مربوط می شود که خودشان وبلاگ هائی به راه می اندازند و بحث را گرم می کنند . در ایران هم یکی از بلاگ ها ابتدا به هنر و ادبیات توجه کرد و مقدار زیادی از موفقیتش مدیون تخصص ادبیاتی بود تا اینکه سایت های شعری به وجود آمدند و به تدریج فعالهایش را ازش گرفتند ؛ امٌا ان بلاگ دیگر باصطلاح بار خودش را بسته بود و هواخواهانی کافی یافته بود .

شاید باورتان نشود ؛ امٌا به نظر من یک بلاگ هم ، به خصوص در ایران ، مثل یک بنگاه انتشاراتی است . یک بنگاه انتشاراتی چه چیزهائی لازم دارد ؟! ساده تر عرض کنم مثل یک تیم فوتبال است . باز یکنان جائی می روند که زمین فوتبال باشد ؛ توپ هم باشد .... امٌا وقتی فوتبال گرم می شود که دیگرانی هم باشند ، آنها هم فوتبالیست باشند و عشق فوتبال را داشته باشند و نه اینکه فقط برای مثلا" پولش آمده باشند . حالا اگر فوتبالیست حرفه ای بودند پول هم می خواهند ، در زمین بدون تماشاگر هم بازی نمی کنند . به فرض هم که خوب بازی کنند همه وجودشان را نمی گذارند .

اصل فوتبال هم در پاس دادن و همکاری و همگامی در جلو رفتن و به هدف رسیدن است . من هفتاد ساله در نخستین روز ها با کمال تواضع سراغ چند تا از السابقون والسابقون رفتم و سلام کردم . امٌا دیدم هیهات ! :

« سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ، سرها در گریبان است » !

آنهم در کشوری که :

سلام  ، مستحب است و جواب سلام ، واجب ...

بامرام ها ...

اگر جوان بودم قضیه را می چسبیدم ؛ امٌا فعلا" که با این سنٌ و سال ، خواب مرا چسبیده است ؛ خواب بعد از ظهر ... بعد از ظهرتان به خیر ! . خوش بخوابید ! .  


فحٌاشی هم هنر است ؟!


فحٌاشی هم هنر است ؟!


یکی آمده است که میگویند تحت عنوان حاجی و.... و فلان مقام ملٌی بارها به این و آن فحٌاشی کرده است و از جمله چندبار به اسطوره تحصیلکرده و صراحت و مردانگی فوتبال ما جناب علی دائی ! ، تا بالاخره به زندان افتاده است . دوستش داریم و نمی خواستیم به زندان بیفتد ، بارها هم مورد بخشش قرار گرفته است امٌا مثل اینکه چاره دیگری نداشته باشد . و آیا او « یکی است » ؟ .

اصطلاح سرنخ و سررشته و ... را شنیده اید ؟ تاکنون درخشان و عابد زاده و ... اکه همگی از نظر اخلاقی معرف حضورتان هستند به پشتیبانی این حاجی پرداخته اند  تا آن مشهور ... در ... بنام علی پروین و چنان که بر می آید فارس نیوز پشت سر همه ی اینها 


اوج توسعه ی بد اخلاقی !


اوج توسعه ی بد اخلاقی !


امروز در پر بیننده ترین سایت خبری کشور طی یک مونو مناظره سیاسی - اداری - علمی به این کارمند کوچک به قول قدیمی ها « حقیر ِ فقیرِ یراپا تقصیر ! » اتهامات واهی و کاملا" بی جائی زده شده است که آن را جز در کم دانشی و به طور کلٌی کم فرهنگی یا در واقع « بدفرهنگی » جامعه نمی بیند ؛ و توقعی بیشتر از کسانی که مدیران و معلمانشان چه کسانی بوده اند ندارد . باید آن بالا را درست کرد که آب از سرچشمه گل آلود نباشد ...

امروز دمل چرکین سالها بد اخلاقی و بد فرهنگی در ورزش کشور ما شکافت و بوی عفنش جهان را فراگرفت . آقای مایلی کهن بنا به شکایت آقای دائی به زندان افتاد و همه فریادشان بلند است که مگر « حاجی آقا مایلی کهن استاد علی دائی در تیم ملٌی نبوده اند ؟! ؛ پس چرا ؟ » .

امٌا دفعه اوٌل نیست که کار بین این دونفر بالا می گیرد تا اینکه ...

قضاوت با خودتان !

 دانشجویان ضعیف و تنبلی که در این دانشگاه یا آن دانشکاه در این درس یا آن درس ، با وجود ارفاقی که کرده ام ، نمره نیاورده اند روی فلان سایت یا حتی ایمیلم به هربهانه ای بدترین و رکیک ترین فحش ها را نثارم می کنند!

مقصر کیست ؟ بنده ؟ یا سایر استادان که نمرات خیراتی می داده اند ؟ یا مدیریت فرهنگیشان ؟


بلند شو !


بلند شو !


خیلی می ترسیدم که امشب هم باران ببارد و من هفتاد ساله با این کمر درد شدید نتوانم برای هیئتمان ، هیئت جوانان متوسلین به حضرت علی اکبر (ع) ، از خانه بیرون بروم ؛ امٌا خوشبختانه حدود نه و نیم باران بند آمد و همه اهل خانواده رفتیم حسینیه و هیئت محله که همین خیابان گلها ، تقاطع بزرگراه آسیا باشد . تا یک کمی کمرم شدٌت کرد ، آمدم خانه نیمساعتی استراحت و دوباره بروم . میترسیدم از کسب فیض همراهی باز بمانم . و الٌا که تلویزیون ( گرچه یک کمی خراب ) هم هست ...

خدا کند که فردا صبح هم بتوانم بروم . من از کجا مطمئن باشم که سال دیگر عاشورا هم هستم ؟!

و شما از کجا میدانید که سال دیکر تاسوعا - عاشورا هم ( انشاء الله در کمال سلامتی ) همین فرصت را دارید و همین امکانات را ؟

ببین ! فرصت مثل شکار میماند . نباید آن را از دست داد 

بلند شو !

من هم با همین کمرم که کمی تسکین پیدا کرده است دوباره بلند می شوم . التماس دعا


فکر می کردم کسی این وبلاگ را نمی خواند . من هم که برای خودم نمی نویسم . بعدا" متوجه شدم که لااقل چندنفری می خوانند . امٌا چندان تصحیح نمی کنند ! نمره هم نمی دهند ! خوب ! همین که میخوانند فدای آن چشمان مبارکشان .

... و امٌا برویم سر آنجا که دل درد هم به کمردرد اضافه شد 

میگوید : درست است که تبرک است . امٌا پیر مرد ! زیادی خوردی !

میگویم : شکم به اندازه گنجشک من مگر چقدر جا میگیرد که زیادی خورده باشم ؟!

میگوید : گنجشک به اندازه گودزیلا ندیده بودیم !

لااله الٌا الله !

چی خوردم ؟ غذای هیئت محلٌه را می گوید :

شب اوٌل عدس یلو

شب دوم چلو حورش قیمه 

شب سوٌم لوبیا پلو

شب چهارم چلو خورش قورمه سبزی

شب پنجم که شب عاشورا بود باقلی پلو با گوشت

و ظهر عاشورا دوباره هم قیمه

اجرشان با خداوند تبارک و تعالی قدیم بعضی از هیئت ها پس از اینکه پذیرائی می شدند می خواندند :

ما پلو خوردیم و رفتیم ، مرحبا

اجر آنکه داد آن  را با خدا